انگــــــیزه های رشـــــــــــــد

پایگاه هی جهت انگیــزه بخشی به دوستـان

پایگاه هی جهت انگیزه بخشی به دوستان


شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ.

 ماه رمضان است، ماهی که قرآن برای راهنمایی مردم

و نشانه‌های هدایت و فرق میان حق و باطل در آن نازل شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۷
h.dehkordi


سلام می کنم خدمت همه دوستان خوبم امید وارم حال همه شما خوب

باشه همانطور که قبلا  قول

داده بودم قرار بود داستان گوهر شاد خاتون را برای شما نقل کنم شاید

 بعضی از شما شنیده باشید یا

 خوانده باشید ولی یک انسان تو زندگی بعضی مواقع از بعضی راهها

 به جاهایی می رسه که خودش

 اصلا انتظارش را نداشته خیلی موارد زیاد بوده که پسری عاشق

دختری شده ؛و دختره براش شرط

گذاشته که اگر مثلا لیسانس بگیری و یک کار خوب داشته باشی من با

نظرت موافقم و و خیلی ها هم

بودند و درس خوان نبودند ولی به خاطر معشوق درس خوان شدند و به

دانشگاه و کار خوب هم دست پیدا کردند بخوانید و نظر بدهید ممنونم از

 همه شما ولی قبلش مقدمه را هم بخوانید

مقدمه:

گوهر شاد بیگم گوهر

 شاد بیگم ، یکی از زنان نامور کشور ما بوده، سال تولد او به طور

دقیق معلوم نیست. وی دختر امیر غیاث الدین، سردار و صاحب قبیله

 ترخانیان بود. میگویند که میان قبیله ترخانیان و تیموریان یک سلسله

بدبینی های خانواده گی موجود بود. پسانتر آنها در بین خود خویشی

نمودند که بد بینی و دشمنی گذشته به دوستی مستحکم و اطمینان بخشی

 بدل شد، روی همین اصل ، امیر غیاث الدین ، دختر خود گوهر شاد را

 به میرزا شاهرخ فرزند علمدوست امیر تیمور کورگانی داد. گوهر شاد

یک زن هوشیار ، با تدبیر و علمدوست بود، همین که در سلسله

حاکمیت تیموری ها ، خصوصاً حاکمیت میرزا شاهرخ از نظر علم و

 هنر ترقی روز افزون نمود، بیشترین تاریخ نگار ها ، آنرا از برکت

وجود گوهر شاد بیگم میدانند. او علما، دانشمندان و هنرمندان را با نگاه

 قدر مینگریست به منظور ترقی و تعالی معارف ، یک مدرسه بزرگی

در هرات ایجاد نمود. استادان بزرگ و دانشمندان عالیقدر را جهت

تدریس مقرر کرد و برای طالبان و مدرسین سهولت زیادی فراهم نمود.

 گفته می شود که این زن دانشمند در امور دولتی و حکومتی با شاهرخ

میرزا مشوره های سازنده ای میداد و در امور اجرایی سهم فعالانه ای

میگرفت، همچنین در بسیاری از سفر ها نیز شاهرخ میرزا را همرایی

مینمود، ولی پس از مرگ شاهرخ میرزا هم در نزد مردم از قدر و

عزت برخوردار بود. کارمند های عالی رتبه دولتی دائماً مشوره های

سازنده او را عملی می نمودند. بعضی اوقات که میان شهزداگان و حکام

 دولتی اختلاف و مشاجره ای به وقوع می پیوست میانجیگری می نمود

 و مصالحه بوجود می آورد و به اثر نفوذ و قدرت زیادی که داشت

هیچکس نمی توانست که خود غرضانه در میان مردم دست به ظلم و

ستم و تطاول دراز کند. از همان جا بود که برخی از اشخاص غرض

ورز و نا سالم احساس بدبینی نموده و موجودیت او را در برابر خویش

خطر بزرگی می پنداشتند و روی این امر به هر طریقه ای که بود وی

را از برابر خود دور نمودند. بر اساس حکم و فرمان این خانم خیر

خواه کار های عمرانی زیادی صورت گرفت که طور نمونه برخی از

آنها را ذکر می کنیم: از جمله یکی ایجاد مدرسه ای بود که کار ایجاد

این مدرسه از سال 820 هجری قمری آغاز شد و 21 سال دوام کرد.

برای اعمار آن از تمام نقاط معماران، نقاشان و رسامهای زبر دستی

فرا خوانده شد و به کار افتادند. این مدرسه در آن عصر در تمام آسیا

یک مرکز فراگیری علوم بود که همه علم دوستان و علم پویان بدآنجا

مراجعه میکردند، همینسان در جوار این مدرسه یک مقبره بسیار زیبای

 برای خود و شوهر خود و حظیره برای فرزندان خویش ساخت که

جسد شوهرش در آنجا دفن شده بود اما چندی بعد میرزا الغ بیک

استخوانهای او را در تابوت گذاشت و به سمرقند برد و در کنار مرقد

 امیر تیمور پدر شاهرخ میرزا بخاک سپرد یکی از یادگارهای عمرانی

 دیگر او مسجدی است که در شهر مشهد ایران ساخته و بنام گوهر شاد

 بیگم یاد میشود. باستان شناسان، این مسجد را یکی از ده عمارت با

ارزش دیرینه و عمارت مهم و با ارج جهان وانمود کرده اند. کار اعمار

 این مسجد از 821 قمری آغاز و طی 12 سال پایان یافت. این زن

فرهیخته بسا خدامات عرفانی و کار های عام المنفعه و هنری و علمی

انجام داده است که افزون از تعریف و توضیح است. گوهر شاد بیگم در

 سال 861 هجری قمری بدست میرزا سلطان ابو سعید با نهایت

بیرحمی کشته شد. جریان از این قرار بود که بعد از مرگ میرزا

شاهرخ اختلافاتی در خانواده تیموریان ایجاد گردید که روز افزونتر

میشد . به سال 855 هجری قمری میرزا سلطان ابو سعید ضمن جنگی

 میرزا عبدالله را از میان برداشت و خود قدرت را بدست گرفت و تا

861 هجری قمری در سمرقند حکومت نموده پس از انکه میرزا بابر

در مشهد وفات یافت هرج و مرج در خراسان رخ داد که بتدریج

افزونتر میگردید. میرزا ابراهیم با میرزا شاه محمود دست به جنگ شد

در همین فرصت سلطان ابو سعید از ماورالنهر به قصد تسخیر خراسان

 حرکت نموده از طریق آمو دریا پا به هرات گذاشت و آن شهر را

متصرف شد و سپس گوهر شاد بیگم را زندانی کرده پسانتر برایش

ثابت شد که با موجودیت و زندگی گوهر شاد بیگم نمیتوان آسود و او را

 در باغ سفید به قتل رساند و پس از مدتی در سال 873 قمری میرزا

یادگار محمد نواسه این زن نامدار برای انتقام مادر کلان خود سلطان

ابو سعید را به قتل رساند. قبرش در خیابان هرات و در کنار فرزندان

و نواسه هایش قرار دارد گرچه بعضی میگویند که در کهسان اسلام قلعه

 است اما محقیقن معاصر به صورت یقین قبر وی را در خیابان هرات

می دانند 

 داستان واقعی شاگرد کار گر و گوهر شاد خاتون

 

گوهر شاد خاتون همانطور که خواندید همسر شاهرخ تیمور بوده و یکی

 از زنان

باحجاب بوده که من شنیدم همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم

 

مذهبی بوده ا و می خواست در کنار حرم امام رضا علیه السلام مسجدى

 بنا کند . چون مى خواست عمل صالحى انجام دهد به همه کارگران و

معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این

است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد

زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. و اخلاق اسلامى و یاد خدا را

رعایت کنید . او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل

مسجد مى آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و

علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه

و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را

 اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهر شادهر

روز به سر کشی کار گران به مسجد می رفت؛ روزى طبق معمول

براى سرکشى کار ها به محل مسجد رفت . در اثر باد مقنعه و حجاب

او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره

دل از کف داد و عشق گوهر شاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که

مریض شد و و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که

به سر کار نمی آمد و گوهر شاد خاتون حال اورا جویا شد . شنید که

بیمار شده و به عیادت او رفت و حال اورا جویا شد .چند روز گذشت و

 روز به روز حال جوان بدتر می شد. مادرش که احتمال از دست رفتن

 فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهر شاد

برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست . او

موضوع را به گوهر شاد گفت و منتظر عکس العمل گوهر شاد بود.ملکه

 بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا

زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلو گیرى کنیم ؟ و به

مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى

 فبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز

 اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو

 و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر

 این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم .

 حال اگر تو شرط را مى پدیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق

وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده حالش خوب شد و گفت چهل

روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . او رفت و

مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و

وصال گوهر شاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال

 جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به

جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر

تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با

عشق گوهر شاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز

 کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگو اولا از

تو ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با تو ندارم. قاصد گفت

 منظورت چیست ؟ مگر تو عاشق گوهر شاد خانم نبودى ؟؟ جوان گفت

 آنوقت که عشق گوهر شاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق

 حقیقى آشنا نشده بودم ولى اکنون دلم به عشق خدا مى طپد و جز او

معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام مى گیرم

. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او

باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . . و آن جوان شد اولین پیش

نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک

 فقیه کامل و او کس نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی ممنونم

 از همه شما که حوصله به خرج دادید و خواندید ممنونم

نایت اسکین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۸
h.dehkordi

 هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار

رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه ‏اش مغفرت و پایانش اجابت و آزادى از آتش جهنم

لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِی رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ یَکُونَ رَمَضَانُ السَّنَة

اگر بنده «خدا» مى‏ دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مى ‏داشت که تمام سال، رمضان باشد.

مَن لَم یُغفَر لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَر لَهُ إلی مِثلِهِ مِن قابِلٍ الّا أن یَشهَدَ عَرَفَةَ

 کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نگردد، مگر آن که در عرفه حاضر شود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۵
h.dehkordi

-پاداش روزه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: قال الله تعالی: الصوم لی و انا اجزی به
رسول خدا فرمود خدای تعالی فرموده است : روزه برای من است و من پاداش آن را می دهم.
وسائل الشیعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16 ; 27 و
30

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۴
h.dehkordi


امام زمان, مولودی نیمه شعبان

 

الا یا ایها العالم بیارائید محفل‌ها

که آمد نیمه‌ی شعبان و حل گردید مشکل‌ها

 

هزاران کشتی شادی زده پهلو به ساحل‌ها

ببندد کاروان غم به سوی گور محمل‌ها

 

بیا ساقی لبالب کن زمی پیمانه دل را

که از گلبانگ جاء الحق فراری گشت باطل‌ها

 

احد با میم پیوند اخوت بست و احمد شد

گل نرجس شکوفا گشت و هم نام محمد شد

 

قلم در دست من امشب نوای دیگری دارد

سخن در طبع من قدر و بهای دیگری دارد

 

لبم بر ذکر حق حمد و ثنای دیگری دارد

دلم شوق لقای دلربای دیگری دارد

 

فضای سامرا حال و هوای دیگری دارد

زمین و آسمان امشب صفای دیگری دارد

 

احد با میم پیوند اُخوت بست و احمد شد

گل نرجس شکوفا گشت و هم نام محمد شد

 

بیا در بزم ما ای دل ببین قدرت نمائی را

زخود بیگانه شو دریاب فیض آشنایی را

 

مهیای گدائی کن تو کشکول گدائی را

زیمن مقدم مهدی ببین لطف خدائی را

 

بگردش آر، ای ساقی تو آن جام طلائی را

که نوشم باده و گویم حدیث دل ربائی را

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۷
h.dehkordi




جمعه یعنی یک غروب وعده دار / وعده ترمیم قلب یاس زار


جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار


جمعه یعنی یه سماء دلواپسی / می شود مولا به داد ما رسی . . .؟



دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است



السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۱
h.dehkordi


مرحوم شهید بهشتی یک روز به من گفت:

آیا درباره ی ریشه ها و انگیزه و نیت سخنرانی هایت فکر کرده ای؟ گفتم: چطور؟ فرمود: کجا کلاس داری؟ گفتم: کاشان. فرمود: در مسیر قم تا کاشان درباره ی ریشه و انگیزه و نیّت خود فکر کنید، خیلی می تواند کارگشا باشد که آیا این سخنرانی جهت: توقّعات مردم است یا موقعیّت زمان است یا احتیاج مردم یا تحت تأتیر جوّ اجتماعی است؟ و یا....


                                                                          حجة الاسلام قرائتی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۳
h.dehkordi

افسران - بی تو بودن که نوشتن ندارد...


العجل العجل یا مولا یا صاحب الزمان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۶:۵۷
h.dehkordi

آیا به کلمات والفاظی که روزانه می نویسیم دقت کرده ایم؟

برخی از این الفاظ رایج به دلیل عدم مشروعیت و مخالفت آنان با اعتقادات ما می تواند خطراتی به همراه داشته باشد.

از بین این الفاظ (ان شاء الله) در بعضی اوقات انشاء الله نوشته می شود, با کمی دقت به معانی این دو متوجه می شویم که این دو لفظ با هم تفاوت دارند .

إنشاء مصدر فعل «أنشأ» و به معنای (ایجاد کردن ,به وجود آوردن , خلق کردن )است.

طبق این آیه ((إِنَّا أَنشأْنَهُنَّ إِنشاءً))(35.واقعه)ما آنان را به وصفی ناگفتنی ایجاد کردیم .

پس ابراز (انشاءالله) در مواقعی که می خواهیم کاری را انجام دهیم، معنای ایجاد و خلق از سوی ما را القاء می کند، یعنی ما خداوند را ایجاد کرده ایم.(العیاذبالله)

«إن» در (ان شاء الله) حرف شرط و به معنای «اگر» و فعل «شاء» به معنای خواستن و مقدر کردن است.

و ما با نوشتن إن شاء الله به این صورت می گوییم( اگر خداوند مقدر فرمود؛ به خواست خدا).

که در این آیه معنا مشخص است:

وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً(30.انسان)

و شما ( اولیای حق ) چیزی جز آنچه خدا بخواهد نمیخواهید ( و کار را به او تفویض میکنید که ) البته خدا به احوال خلق دانا و به صلاح بندگان آگاهست. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۶:۴۱
h.dehkordi

رسول خدا(ص ) فرمود: موسى (ع ) در مکانى نشسته بود، ناگاه شیطان که کلاه دراز و رنگارنگى بر سر داشت ، نزد موسى (ع ) آمد و (به عنوان احترام موسى ) کلاهش را از سرش برداشت و در برابر موسى (ع ) ایستاد و سلام کرد، و بین آن دو چنین گفتگو شد:

موسى : تو کیستى ؟
ابلیس : من شیطان هستم .
موسى : ابلیس تو هستى ، خدا تو را دربدر و آواره کند.
ابلیس : من نزد تو آمده ام تا به خاطر مقامى که در پیشگاه خدا دارى به تو سلام کنم .
موسى : این کلاه چیست که بر سر دارى ؟
ابلیس : با (رنگها و زرق و برق ) این کلاه دل مردم را مى ربایم .
موسى : به من از گناهى خبر بده که هر گاه انسان مرتکب آن گردد، تو بر او مسلط گردى .
ابلیس گفت : اذا اعجبة نفسه ، و استکثر عمله و صغر فى عینه ذنبه .
در سه مورد بر انسان مسلط مى شوم : 1 هنگامى که او از خود راضى شود (و اعمال خود را بپسندد و خودبین باشد؛ 2 هنگامى که او عملش را زیاد تصور کند؛ 3 هنگامى که او گناهش را کوچک بشمرد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۵
h.dehkordi

 1. نصیحت تکراری
2. تذکر مداوم
3. سرزنش
4. منت گذاشتن
5. مقایسه کردن
6. جرو بحث کردن زیاد
7. برچسب منفی زدن
8. پیش بینی منفی(نفوس بد)
9. گله و شکایت مداوم
10. متهم کردن
مراقب باشیم که ویروسی نشیم و کسی رو ویروسی نکنیم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۸
h.dehkordi


ملانصرالدین از کدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ ﺑﻪ ﻗﻴﻤﺖ ١٥ درهم خرید و ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ کدخدا ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺑﺪﻫﺪ.

ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ کدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدین ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا، ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!»

ملانصرالدین ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: « ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ. ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ.»

کدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻧﻤﻲﺷﻪ! ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»

کدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ»

کدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر می‌شه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ!»

ملا  ﮔﻔﺖ: «ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣیشه. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ»

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد کدخدا ملانصرالدین رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام کردم فقط با پرداخت ٢ درهم در قرعه کشی شرکت کنید و به قید قرعه صاحب یک الاغ شوید. به ٥٠٠ نفر ٥٠٠ ﺑﻠﻴﺖ ٢ درهمى ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ ﻭ ٩٩٨ دﺭهم ﺳﻮﺩ ﮐﺮﺩﻡ.»

کدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»

ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ  ٢ درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۹
h.dehkordi

آیت الله قاضی:
هنگامی که به نماز می ایستم، چنان لذتی از عبودیت می برم

که تمام سختیهای دنیا اعم از فقر و مشکلات زندگی

به کلی فراموش می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۰۸
h.dehkordi

توصیه های عرفانی

عارف اهل سوز وحال،آیت الله حق شناس می فرمود:

❇️ طاعت بدون کنترل نفس سودی ندارد.

 اما اگر صد سال هم بگذرد ولی نفس خودت را کنترل نکنی

❇️ نگاهت را کنترل نکنی ؛ در کلاس اوّل درجا خواهی زد.

 وقتی به کلاس دوّم خواهی رفت که نفست را کنترل کنی.

❇️ یا باید نفس را بپرستی یا خدا را.

 «لا نجاة الا بالطاعة». طاعت چیست؟

❇️ طاعت این است که آنچه دلت می خواهد را کنار بگذاری.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۸
h.dehkordi

مناجات عارفان

علامه حسن زاده آملی:

الهى ! از من آهى و از تو نگاهى .

 الهى ! عمرى آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم .


 الهى ! غبطه ملائکه اى را مى خورم که جز سجود نمى دانند، کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود.

 الهى ! تا کى عبدالهوى باشم ، به عزّت تو عبدالهو شدم .

الهى ! سست تر از آن که مست تو نیست کیست ؟

الهى ! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که عجیب تر از خود نیافت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۵
h.dehkordi


علامه حلی، هر هفته از حله با پای پیاده به سوی کربلا راه می افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام  را در شب جمعه درک نماید. آن بزرگوار، طی سفری از حله به کربلا، به محضر نورانی امام عصرعجل الله تعلی فرجه می رسند، اما، حضرت را نمی شناسند. در طول مسیر، عصا از دست علامه به زمین می افتد. امام زمان ارواحنا فداء خم می شوند، عصای علامه را برمی دارند و به دست ایشان می دهند.

 در همین هنگام سوالی در ذهن علامه القا می شود و از محضر امام علیه السلام می پرسد:

آیا در این عصر و زمان که غیبت کبراست، می توان حضرت صاحب الامر عجل الله تعای فرجه را دید یا نه؟

حضرت در پاسخ علامه می فرمایند:

- چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او هم اکنون در دست توست؟!

به محض این که علامه این پاسخ را می شنود، بی اختیار خود را به زمین می اندازد

 تا پای مبارک حضرت را ببوسد که در این هنگام از کثرت شوق مدهوش می شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۷
h.dehkordi

به نام خالق عشق
هیچ معشوقی اندازه ی عشق نیست و این لباس برازنده ی معشوقی نیست الا، خالق عشق.
تنها اوست صاحب عشق.
بشر بی معنویت و بی عشق، انسان وارونست، چرا که خدا "عقل را برتر، دل را میان و شکم و شهوت را پست تر آفرید"
بشر بی عقل و بی عشق، انسان وارونست و غیر قابل تحملند انسان های وارونه.
بشر امروز، انسان وارونست و از وارونگی دردمند است و خود نمی داند.
انسان ها همه محتاج دوست داشتنند...

....................................................

ای وای بر آن دل که در آن، سوزی  نیست / سودا زده ی مهر دل افروزی  نیست

روزی که تو بی عشق، بسر خواهی برد/ ضایع تر از آن روز، ترا روزی نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۳۱
h.dehkordi